می توانم بگویم مرد غریبه در اتوبوس با سبزه طوری رفتار می کرد که انگار مدت هاست همدیگر را می شناسند. او با چاپلوسی دراز کشید در حالی که دختر داشت دیکش را می مکید و آنها بدون هیچ خجالتی یکدیگر را لعنت کردند. دختر نه تنها سوار اتوبوس شد، بلکه برجستگی های قوی سوراخ خود را از چوب آن مرد نیز احساس کرد.
یک زن معمولی آراسته، اینطور نیست که بتواند برای پول و بدون کاندوم در خیابان فک کند! البته من تو خیابون لعنت کرده ام، البته با کاندوم. حتی اگر به شریک زندگی خود اعتماد داشته باشید، باز هم در خیابان خوابیده اید. فکر می کنم در سرما و در خیابان چندان خوشایند نیست!